اگر ترس از “بمب” در اواسط قرن بیستم در زندگی رخنه کرد، بازی ویدئویی “Fallout” این فرض را به بدترین نتیجه خود می برد. در یک زمین بایر پس از اتمی، برخی از بازماندگان در زیرزمینی در پناهگاههای بمبگذاری پیچیدهای به نام طاقها، در حال بازسازی عیدهای دوران دهه 1950 خود بودهاند. آنهایی که کمتر خوش شانس هستند، زندگی در سطح زمین را دنبال می کنند، جایی که غبارآلود و وحشیانه است، و چیزهای عجیب و غریب به شکل غول ها فراوان است که در فضایی بین انسان و زامبی وجود دارند. لعنتی چطور به اینجا رسیدیم؟ اقتباس تلویزیون آمازون با جابهجایی بین دو خط زمانی توضیح میدهد: لسآنجلس دهه 1950 و آنچه که چند قرن بعد از این مکان باقی میماند.
در داخل Vault 33، آرامش فرقه مانند جامعه توسط ساکنان سطح مورد هجوم قرار می گیرد که مرد مسئول (Kyle MacLachlan) را می دزدند و این داستان را به حرکت در می آورد. دخترش لوسی برای اولین بار در یک ماموریت برای نجات او به خارج از خانه می رود و در این راه حقایق زشتی را در مورد عواقب اجتناب ناپذیر سرمایه داری مرحله آخر می آموزد.
لوسی با بازی الا پورنل، فردی متین و ساده لوح است، اما مهارت فوق العاده ای در استفاده از سلاح دارد. سفر او در سطح یک بیداری طولانی مدت است، اما چه انتظاری دارید؟ او به معنای واقعی کلمه در تمام زندگی خود پناه گرفته است. او کم و بیش بهعنوان شخصیتی شایسته «آن را به بیور بسپار» معرفی میشود که در پایان اپیزود اول بهطور غیر رسمی وارد نمایشی تاریکتر میشود. این نوعی حس شوخ طبعی «فالآوت» است، که بسیاری از آن در طراحی تولید (که صفحهای از کمدی «انفجار از گذشته» در سال 1999 را به شیوههای سرگرمکننده میگیرد) و ناهماهنگی عمدی اهنگها که غرق در کنایه و کنایه است به چشم میخورد. زیبا اما نه واقعا خنده دار (یک فرصت از دست رفته). کریس پارنل و مت بری به طور جداگانه و به طور خلاصه برای تسکین کمیک نیز ظاهر می شوند.
من «فالآوت» را بازی نکردهام، اما زمانی مطرح شد که در سال ۲۰۲۱ درباره «WandaVision» مارول نوشتم. کنجکاو بودم که آیا نسلهای جوان ترانههای نمایشهایی مانند «من لوسی را دوست دارم» و پروفسور و فیلمنامهنویس نورث وسترن، برت نئوو را درک کنند. بهویژه به لطف این بازی، بسیاری از بینندگان متقاعد شدهاند که «فقط فرهنگ پاپ دهه 1950 عقب مانده است. بنابراین شوخی هایی که در بازی وجود دارد، ارجاعات، همه آنها بخشی از فرهنگی هستند که مدت هاست از بین رفته است. و اگر روی این پازل سرمایه گذاری می کنید، باید این نکات مرجع را بدانید.» از نظر سبک، نمایش تا حدی به این ایده چسبیده است، عمدتاً از طریق قطره های سوزن قدیمی اش.
منظره جهنمی روی سطح غیرقابل پیش بینی و خطرناک است. این یک خلاء قدرت را ایجاد کرده است که توسط یک شبه نظامی وحشی به نام Brotherhood of Steel که در آن شوالیهها اسکلتهای بیرونی فلزی عظیمی میپوشند و با سربازان پست سفر میکنند، مورد سوء استفاده قرار میگیرد. یکی از آن سربازان ماکسیموس (آرون موتن) است که به اندازه لوسی از عنصر خود خارج است. سفرهای فردی آنها ضعیفترین بخشهای نمایش است، اما هنگامی که در نهایت با هم متحد میشوند، این زوج بیشتر از مفاهیم روایی احساس میکنند.
این والتون گوگینز است، با بازی همیشه حاضرش، که دلیل واقعی بودن «فال اوت» را بیان می کند. او سومین شخصیت اصلی و مسلماً مهمترین شخصیت است زیرا قوس او به عنوان یک خط عبور عمل میکند. در دهه 1950، او یک ستاره هالیوود به نام کوپر هاوارد است که به خاطر نقش های پسر خوبش در فیلم های وسترن مشهور است. در آینده، او به یک بازمانده چرمی، بی دماغ و چند صد ساله تبدیل شده است که قطبنمای اخلاقی خود سابقش را کنار گذاشته است. شخصیت او در هر دو تایم لاین تمام پیچیدگی هایی را که در سریال (که برای فصل دوم تمدید شده است) از دست می دهد، دارد. هیچ چیز به اندازه زمانی که گوگینز روی پرده است جالب نیست. خشونت وحشتناک در “Fallout” سرعت من نیست، و در ابتدای کار بسیار زیاد است. اما نمایش زمانی که غول او به زور اراده خود را بر کسی که در وسط دعوا، انگشت اشاره اش را گاز می گیرد، ابراز می کند، من را جذب کرد. در عوض، او را برش می دهد آنها انگشت اشاره: “اکنون نزدیکترین چیزی است که تا به حال به تبادل صادقانه داشته ایم.”
این یک لحظه فوق العاده عجیب است (نگران نباشید، هر دو به نوعی انگشتان مربوطه خود را دوباره به هم وصل می کنند) و ای کاش بیشتر شبیه آن وجود داشت. وقتی کسی می پرسد چگونه اینطور زندگی می کنید؟ چرا ادامه دهید؟» او جوابی نمی دهد. تلاش او در اواخر فصل آشکار میشود، اما سرگردانیهای او تا آن مرحله جذاب هستند. هنگامی که او به فروشگاهی متروکه به نام Super Duper Mart (که برای کارهای ناپسند تغییر کاربری داده شده است) برخورد می کند، یک کپی از یک فیلم قدیمی را که در آن بازی کرده است، پیدا می کند که به نوعی در تمام این سال ها در نوار ویدیویی زنده مانده است و او با آرواره سست در آنجا می نشیند و فیلم های خود را تماشا می کند. خود سابق
هاوارد کامینگز، طراح تولید، ظاهری متمایز به هر زمان و مکان میدهد، و بهویژه طاقها با هدف بازآفرینی یک حالت عادی آفتابی با پیچ و تاب مهر و موم شدهای هستند. اما هیچ چیز در مورد نمایش، از سازندگان ژنو رابرتسون-دورت و گراهام واگنر، لمس سبکی ندارد. خالقان «وست ورلد»، لیزا جوی و جاناتان نولان، تهیهکنندگان اجرایی اینجا هستند و میتوانید بخشی از DNA آن سریال را در اینجا نیز احساس کنید.
داستان سرایی در ابتدا به طور کامل ژل نمی شود. اما اگر صبور باشید، «Fallout» نشان میدهد که نمایشی است با چیزهای قوی برای گفتن در مورد اینکه اگر اجازه دهیم منافع شرکتها آینده را دیکته کنند، به کجا میرویم. شرکتهایی با مدل کسبوکار مبتنی بر تاکتیکهای ترساندن به سبک prepper (مانند ساختگی Vault-Tec نمایش) همیشه باید وجود خود را توجیه کنند. جایی که «فال اوت» تلو تلو می خورد همان چیزی است که کنار گذاشته است. این نمایش تصویری از یک جهان کوررنگ (هم در دهه 50 و هم در آینده) را ترسیم میکند، اما همچنین یک طرح اصلاح نژادی را معرفی میکند که با توجه به نمایش، نژادپرستی و دیگر تعصبهایی را که در طول تاریخ برای توجیه این نوع طرز فکر به کار رفتهاند، پوچ به نظر میرسد.
در دهه 1950، کوپر هاوارد به معنای “پیشکار برای پایان جهان” بودن فکر می کند. هالیوود تمام شده است، یک بازیگر همکار به او می گوید: «هالیوود گذشته است. هالیوود را فراموش کنید آینده، دوست من، محصولات است. شما یک محصول هستید، من یک محصول هستم، آخر دنیا یک محصول است.»
فقط در مورد منافع شرکتی در دنیای واقعی که ما را به آن سمت سوق می دهد، از جمله مواردی که همین سریال را پخش می کند، زیاد فکر نکنید.
“Fallout” – 3 ستاره (از 4)
کجا تماشا کنیم: آمازون
نینا متز منتقد تریبون است.